آدم یقه‌ی کیو بگیره؟ آدم به‌خاطر احساس خفگی‌ای که تو حد فاصل دست‌شویی تا اتاق بهش دست می‌ده، بعد از مسواک زدن و آماده شدن برای تموم کردن روزی که توش هیچ اتفاق تلخ و بدی نیفتاده، یقه کیو بگیره؟ تقصیر کیه؟ تقصیر کیه که آدم دستشو تکیه می‌ده به دیوار اتاق و حس می‌کنه همه‌ی همه‌ی مناسباتی که مشغول تجربه‌شونه، فقط ادای اون مناسباتن برای ارضای تمایلات نمایش‌خواهانه ی طرفین؟ تقصیر کیه که آدم می‌خواد خفه بشه؟ می‌خواد از فرضِ شوی توخالی بودن تجربه‌ها خفه بشه؟ می‌خواد از فرض بی‌معنا، بی‌عمق بودن اتفاقا خفه بشه؟ تقصیر کیه؟ که تن آدم روی دیوار اتاقش سر می‌خوره، سر آدم بین دست و زانوش پناه می‌گیره و همه‌ی حضورش اشک میشه؟ که قلب آدم میاد توی گلوش و همون‌جا می‌تپه، و در حالی‌که  از ادا و اطوار و ادعای هر جمله و کلمه‌ای بیزاره، می‌خواد چیزی رو که نمی‌دونه چیه به کسی که نمی‌دونه کیه بگه‌، با اضطرار؟ که همزمانی که می‌خواد از تن خودش هم فرار کنه می‌خواد به کسی پناه ببره؟ بهم بگو. بهم بگو تقصیر این لحظه‌هایی که هیچ‌چیز، هیچ‌چیز، هیچ‌چیز آدم‌رو از هجوم خالیِ اطراف نمی‌رهانه، گردن کیه؟ بگو کی آدمو از خفگی نجات میده؟ نه. اول بگو کی می‌فهمه؟ کی می‌بینه؟