.

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

دریافتم باید باید باید دیوانه‌وار دوست بدارم.

۱۱ آبان ۰۲ ، ۱۷:۳۳ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
The Selenophile

نازلی سخن نگفت.

چندروزه میرم میشینم تو کتاب‌فروشی‌ها و کتابای کودکو نگا می‌کنم و از توشون چیزی برای خوندن برمی‌دارم. پریروز یه کتاب خوندم که اسمش یک چیز سیاه بود. خیلی از تصویرسازیش خوشم اومد. ماجرا اینه که یه روز توی جنگل یک چیز سیاه پیدا میشه و هرکی میبینش شبیه خودش خیال می‌کنه که چیه. بیشترشون یک علت نگرانی میابن در چیستی که حدس می‌زنن واسه اون چیز، جز گربه گمونم که فک می‌کنه کارخرابی‌ایه که باید خاکش کنه:)) خیلی بامزه است. آخرش میگه هنوزم که هنوزه اون چیز سیاه توی جنگله و به‌نظر تو چی می‌تونه باشه؟ میدونی دادن این درک که یک چیز سیاه می‌تونه هزاران تفسیر داشته باشه ولی معما بمونه و هیچ‌کسم نتونه بفهمه چیه به بچه خیلی زیبا نیست؟ امروم یه کتاب خوندم که می‌خواست مواجهه با سوگ و از دست دادن کسی رو یاد بچه بده. تصویرسازی اینم خیلی دوست داشتم. اسمش آیدا تا همیشه بود. من خیلی کیف می‌کنم از این ‌که یه عالمه ایده تو سرم باشه که بتونم تو هم‌صحبتی با بچها کاری کنم که خیال کنن. این روزا ولی حس می‌کنم یه بچه‌ام که یکی باید بهم بگه دست از خیال بکش. رویا نباف‌. نه که جهان کم‌کاری‌ای کنه در گفتن این به آدم. ولی حس می‌کنم اون یک نفر دیگه باید خودم باشم. باید جلوی واقعیت واستم و نگاه کنم. بدون به هم بافتن خیال و رویا. باید تو سرم اینجای شعر نازلی رو تکرار کنم که دست از گمان بدار. دست از گمان بدار.

۰۸ آبان ۰۲ ، ۱۷:۴۴ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
The Selenophile

روز دوم سوگواری*

دارم اتاق رو مرتب می‌کنم تا حواسم پرت شه از این حالت تهوع مدام. توی شلفم میوه کاج پیدا کردم. زیادتا:) میوه‌های اون کاجی‌ان که همه بهار پایینش جامون داد و همه حرفامونو شنید‌‌‌. همون کاجی که تنها زیرش نشسته بودم اون روزی که واسه اولین بار حس کردم که آه. می‌خواهم که بشکافم ز هم‌‌‌. همون روز اردیبهشت که بارون زد و هوا سرد شد. بعد خوابیدم روی تخت و مشغول خوندن نقش کاج در اساطیر شدم. امروزم پایین یه کاج نشسته بودیم‌. وقتی پاشدم خواستم یه‌دونه از میوه‌هاشو بچینم ولی روش عنکبوت بود. یه‌کم چرخید و حس کردم صورتش سمتمه. براش دست تکون دادم.

 

 

در رم، کاج وقف کوبله خدای بانوی حاصلخیزی بود. کیش کوبله یک نمایش عرفانی، و یادآور آیین ایزیسی ست که برای کاج افتخار و احترام بسیار قائل است. در این آیین کاجی ریشه کن می شود و افرادی از یک انجمن اخوان آن را به پالاتیوم می برند. این افراد را حاملان درخت (Dendrophores) می نامند. این کاج را که مانند جسدی با نوارهای پشمی کفن پوش کرده و با گل بنفشه ای می آراستند، نشانه آتیس مرده ( معشوق خدای بانو کوبله) بود. پیروان یک کیش باستانی دهقانی فروگیایی، در کنار کاخ سزار برای ادای احترام به این درخت که نماد آتیس و روح گیاهی بود؛ گرد می آمدند، *روز دوم سوگواری پیروان کیش کوبله روزه می گرفتند و کنار جسد آتیس سوگواری می کردند و از سر نومیدی فریاد می کشیدند. آنها به انتظار بازگشت آتیس به زندگی، تمام شب را بیدار می ماندند و اندک اندک تمام فریادهای نومیدی، به فریادهای وجد آمیز تبدیل می شد. از آنجا که این مراسم در بهار برگزار می شد؛ سرانجام آتیس از خواب طولانی مرگ بیدار می شد. سپس مراسمی سراسر شور و شادی همراه با بی نظمی برگزار می شد. پیروان کوبله لباسهایشان را عوض می کردند و ضیافتی بزرگ برپا می شد طوری که آزادی کامل برای ابراز شادی و شادمانی به مناسبت بازگشت آتیس به زندگی وجود داشت. اینجا کاج نماد جسم خدای مرده و بازگشت او به زندگی بود. مراسمی که در کیش کوبله نشانه تغییر فصل است.

 

۰۲ آبان ۰۲ ، ۱۴:۱۷ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
The Selenophile