قفل کمدم شکست. نمی‌دونم کی. یه روز اومدم دیدم از جا در اومده. این مدت لب تاپمو می‌بردم دانشگاه که خیالم راحت باشه. لب تاپم سنگینه. دیشب توی خواب رگ پاهام گرفت. آسانسور اینجا خرابه. امروز گذاشتمش توی کمد یکی از بچه ها.

امروز که گفتن بریم کافه، با خودم گفتم چه فرصتی بهتر از این برای من برای اشنایی؟ خوب می‌شد اگه می‌رفتم. اما گفتم نمیام. رفتم قفل خریدم. نمی‌تونم بیشتر از این، این بارو بکشم روی شونه هام. نمی‌تونم مدام بسپرمش به یکی دیگه. رفتم قفل خریدم و دلم می‌خواد برم توی کمدم و در و قفل کنم و هیچ الزامی برای بیرون اومدن وجود نداشته باشه.

اردیبهشت/۱۴۰۰