.

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

ما فنا شدیم. هر یک به تنهایی.

رمان وولف همین حالا تموم شد. فردا برمی‌گردم خونه. اینجا خاموشی نزدیم تا سوپی که درست شده برای دوست یکی از بچه ها خنک بشه. دوستش داشتم. رمان رو. ولی اون صدایی که خودش رو پشت باقی صداها قایم می‌کنه ناراضیه و داره بهم می‌گه خیال و خلوت و شعر بس است مارال! شبیه زمزمه ‌ست صداش. یکی از بچه ها از شدتِ «خوب بودن» راننده اسنپ می‌گه. با ادا اطوارِ دخترونه خاصِ این گفتن. خوابم می‌آد. دیگه فمنیسم حوصله‌م رو سر می‌بره. تکه ای ازم به مهر ورزیدن تشنه‌است. تکه دیگه ای از اون تکه بیزاره. دلم از همه چیز به هم میخوره. دلم برای سوپ، برای اطوارِ خاصِ از «خوب بودن» گفتن، دلم برای ویرجینیا وولف، و برای خودم می‌سوزه. منصفانه نیست. منصفانه نیست که ما محتاجِ بخشیدنِ از خود باشیم. دلم برای خودم می‌سوزه. دلم برای تک تک دخترای این خوابگاه. کاش این صدای پشت صداها فریاد بشه. کاش صدای آلنی رو بشنوم که می‌گه تو هم‌اکنون برخواهی خواست و کاری خواهی کرد. می‌بینی؟ صدای آلنی رو می‌خوام. می‌فهمی؟ می‌فهمی؟ دلم برای خودم نسوزه؟

۲۶ خرداد ۰۱ ، ۰۳:۰۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
The Selenophile

چشم انداز.

ادامه مطلب...
۰۲ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
The Selenophile